اسمان بی کرانه دانش زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم، امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی، اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی: "سلام"، اما تو خیلی مشغول بودی، یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع ساعت کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی، بعد دیدمت که از جا پریدی، خیال کردم می خواهی چیزی به من بگویی، اما تو به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی. گابريل گارسيا مارکز، نويسندهی بزرگ معاصر آمريکای لاتين، بهواسطهی عوارضی در مزاج و سلامتیاش (ابتلا به سرطان لنفاوی) با زندگی اجتماعيش خداحافظی کرده است. اگر خداوند فقط لحظهای از یاد میبرد که عروسکی پارچهای بیش نیستم و قطعهای از زندگی به من هدیه میداد، شاید نمیگفتم همهی آنچه که میاندیشیدم و همهی گفتههایم را… اشیاء را دوست میداشتم، نه به سبب قیمتشان، که معنایشان… رویا را به خواب ترجیح میدادم، زیرا فهمیدهام به ازای هردقیقه چشم به هم گذاشتن، ۶۰ ثانیه نور از دست میدهی… راه میرفتم آنگاه که دیگران میایستادند… اگر خداوند فقط تکهای از زندگی به من میبخشید، ساده لباس میپوشیدم، عریان یله میشدم زیر نور آفتاب، نه فقط جسمم، بلکه روحم را عریان میکردم… اگر مرا قلبی بود، تنفرم را مینوشتم روی یخ و چشم میدوختم به حضورِ آفتاب!… خداوندا..! اگر تکهای زندگی از آنِ من بود، برای بیان احساسم به دیگران، یکروز هم تأخیر نمیکردم… به یک کودک بال میبخشیدم بی آن که در چگونگیِ پروازش دخالت کنم… به سالمندان میآموختم که مرگ با فراموشی میآید، نه پیری… ای انسانها…! چقدر از شما آموختهام… آموختهام که همه میخواهند به قله برسند، حال آن که لذتِ حقیقی در بالارفتن از کوه نهفته است… آموختهام زمانی که کودک برای اولینبار انگشت پدر را میگیرد، او را اسیرِ خود میکند تا همیشه… آموختهام که یک انسان فقط زمانی حق دارد به همنوعش از بالا نگاه کند که دستِ یاری به سویش دراز کرده باشد… چه بسیار چیزها از شما آموختهام، ولی افسوس که هیچکدام به کار نمیآید وقتی که در یک تابوت آرام میگیرم تا به همتِ شانههای پرمهرِ شما به خانهی تنهايیام بروم… همیشه آنچه را بگو که احساس میکنی و عمل کن آنچه را میاندیشی… آه…! که اگر بدانم امروز آخرینبار خواهد بود که تو را خفته میبینم، با تمامِ وجود در آغوش میگرفتمت و خداوند را بهخاطر اینکه توانستهام نگهبان روحت باشم شکر میگفتم… اگر بدانم امروز آخرینبار خواهد بود که تو را درحالِ خروج از خانه میبینم، به آغوش میکشیدمت… فقط برای آنکه اندکی بیشتر بمانی، صدایت میزدم… آه…! که اگر بدانم این آخرینبار است که میبینمت، فقط یکچیز میگفتم: دوستت دارم بیآنکه ابلهانه بپندارم تو خود میدانی… همیشه یک فردایی هست و زندگی برای بهترینکارها فرصتی به ما میدهد، اما اگر اشتباه کنم و امروز همهی آن چیزی باشد که از عمر برای من مانده، فقط میخواهم به تو یکچیز بگویم: دوستت دارم، تا هیچگاه از یاد نبری… فردا برای هیچکس تضمین نشده است، پیر یا جوان… شاید فردا هیچوقت نیاید و تو بیشک تأسفِ روزی را خواهیخورد که فرصت داشتی برای یک لبخند، یک آغوش، اما مشغولیتهای زندگی، تو را از برآوردن آخرین خواستهی آنها بازدشتند… دوستانت را حفظ کن و نیازت را به آنها مدام در گوششان زمزمه کن… هیچکس تو را بهخاطر افکار پنهانت به یاد نمیآورد، پس از خداوند، خرد و تواناییِ بیان احساساتت را طلب کن تا دوستانت بدانند حضورشان تا چهحد برای تو عزیز است…
دیشب چه خوش گذشت نجوا با ستارهها و با ترانه آب به خواب رفتن…
دیشب روستا چه هوای دلپذیری داشت…
دلم میخواست تا صبح بنشینم و هم پای موسیقی آب، برای درختان بخوانم
سرود عشق، ترانه محبت و گفتن از تمام آرامشی که آن محیط به من میدادند.
صبح وقتی چشمانم را به روی تمام درختان و پروانهها گشودم، ترانه آب دیگر نبود و به جای آن بلبلان مینواختند. در آن جا درختان با هوایی پاک تنفس میکنند و از هوای آلوده شهر هیچ نمیدانند، در آن جا کسی از خواب آلودگی، یک نواختی، تنفر، لجبازی… خبر ندارد.
دوربین موبایلم را روشن کردم تا تمام آن چه را میبینم در عکس به نمایش بگذارم باز هم نشد.
باز هم نشد عشق و محبتی که پروانهها آن جا نثارم میکردند را به تصویر بگذارم.
در آن جا بعد از مدتها آرامشم را یافتم… انگار آن غم بزرگ بر دل نشستهام با دیدن خاک، درختان، زنبورهای عسل، درخت گردو… همه از بین رفت و من ماندم و تمام افکار زیبا و تمام عشق قلبم که مدتها بود خاموش شده بود.
من ماندم و خدا…
و باز شب فرا میرسد با تمام مصابیح زیبایش، با تمام عاشقانی که در آسمان گرد هم جمع آمدهاند.
انگار آسمان روستای کویر جشن ستارههاست و شهابها فشفشههایی که ستارگان برای ورود مهتاب به آسمان میزنند…
مهتاب، به مانند مادری در کنار تمام کودکانش میرقصد با انوار زیبایی که دارد و دامن چین چینش که با تکان خوردنش یک آدم را مست وجودش میکند…
مهتاب، خورشید شب، آن وجود تنها و یگانه که وجودش در مرداب دوتاست یکی خودش و دیگری عکسی که مرداب از او میگیرد با تمام عشوههایش…
هر چی گفتهام و هرچی که در روستاست برای همه آشناست و قابل لمس و قابل باور
اگر چه من کمی توصیفات عمیق به کار بردم اما همه واقعیت دارد… محبتش، عشقش، من.. روستا به یادم آورد که سخاوتمند باشم، به یادم آورد که همیشه زیبا رفتار کنم. به یادم آورد دل شکستن هنر نیست و دل به دست آوردن هنر است چه دشمنت باشد و چه دوست؛ هرکه و هرچیزی میتواند باشد.
او به یادم آورد که من چه کسی هستم…
منتظر امدن یک روز عالی نباش خودت دست به کار شو و همین امروزت را عالی کن.
نامه خدا بخوان ما را منم پروردگارت منم زیبا که زیبا بندهام را دوست میدارم بساط روزی خود را به من بسپار، رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را تو دعوت کن مرا بر خود به اشکی یا خدایی بجو ما را، تو خواهی یافت که عاشق میشوی بر ما قسم بر عاشقان پاک با ایمان، قسم بر اسبهای خسته در میدان قسم بر عصر روشن تکیه کن بر من بخوان ما را که میگوید،که تو خواندن نمیدانی؟ آشتی کن با خدای خود تو غیر از ما چه میجویی؟ هزاران کهکشان و کوه و دریا را، وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم تو ای محبوبترین میهمان دنیایم نمیخوانی چرا ما را؟؟ هزاران توبهات را گرچه بشکستی ببینم من تو را از درگهام راندم؟ که می ترساندت از من؟ این منم پروردگار مهربانت، خالقت اینک صدایم کــن مرا با قطره اشکی لیک غوغای دل بشکستهات را میشنیدم ببینم چشمهای خیست آیا گفتهای دارند؟ اینک وضویی کن برای درک آغوشم شروع کن
به پسرم درس بدهید
او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویی، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزیدکه از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید. اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گل های درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود. به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند. به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند. ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد. به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست. به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد. در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد. توقع زیادی است اما ببینید که چه می توانید بکنید، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است
اطﻼﻋﺎت اوﻟﯿﻪ ﺣﺎﺻﻞ از ﻣﺸﺎھﺪات ﻣﺎھﻮارهای ﺗﺎﻳﯿﺪ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﺦھﺎی ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎل ﺧﯿﻠﻲ ﺳﺮﻳﻊﺗﺮ از ﻣﺤﺎﺳﺒﺎت ﭘﯿﺸﯿﻦ، در ﺣﺎل ذوب ﺷﺪن ھﺴﺘﻨﺪ. داﻧﺸﻤﻨﺪان ﻋﻠﻮم زﻳﺴﺖ ﻣﺤﯿﻄﻲ و ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﺟﻮی در اﻧﮕﻠﯿﺲ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از اﺑﺰار راداری و ﻟﯿﺰری، ﺿﺨﺎﻣﺖ ﻳﺦھﺎی اﻗﯿﺎﻧﻮس ﻣﻨﺠﻤﺪ ﺷﻤﺎﻟﻲ را ارزﻳﺎﺑﻲ ﻛﺮده و ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﺎﻳﺞ رﺳﯿﺪهاﻧﺪ. ﺗﺠﺰﻳﻪ و ﺗﺤﻠﯿﻞھﺎی اﺑﺘﺪاﻳﻲ ﻧﺸﺎن ﻣﻲداد ﻛﻪ از ﺳﺎل ۲۰۰۴ ﻣﯿﻼدی ﺑﻪ ﺑﻌﺪ، ﺣﺠﻢ ﻳﺦھﺎی ذوب ﺷﺪه در اﻳﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪﺳﺎﻻﻧﻪ ۹۰ ﻛﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﻣﻜﻌﺐ ﺑﻮده اﺳﺖ اﻣﺎ ﻧﺘﺎﻳﺞ آزﻣﺎﻳﺶھﺎ و ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﺟﺪﻳﺪ ﺗﺎﻳﯿﺪ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﯿﺰان ذوب ﻳﺦ ھﺎی ﻗﻄﺐ شمال در ﺑﺴﯿﺎری از ﻣﻨﺎطﻖ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ۵۰ درﺻﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ از ﭘﯿﺶ ﺑﯿﻨﻲ ھﺎی ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺳﺖ. ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺑﻲ ﺑﻲ ﺳﻲ، ﻓﺮآﻳﻨﺪ ﻓﻘﺪان و ﻧﺎﭘﺪﻳﺪ ﺷﺪن ﻳﺦھﺎ در ﻧﻮاﺣﻲ ﺷﻤﺎل ﮔﺮﻳﻨﻠﻨﺪ ﻧﯿﺰ در ﺳﺎلھﺎی اﺧﯿﺮ اﻓﺰاﻳﺶﺑﯿﺸﺘﺮی داﺷﺘﻪ ﺑﻪ طﻮری ﻛﻪ ﺿﺨﺎﻣﺖ ﻳﺨﭽﺎلھﺎی اﻳﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻛﺎھﺶ ﭼﺸﻤﮕﯿﺮی ﻳﺎﻓﺘﻪ و از ۵ ﺗﺎ ۶ ﻣﺘﺮ در طﻮل ﻳﻚ دھﻪ ﭘﯿﺶ ﺑﻪ ۳ ﻣﺘﺮ در ﺳﺎل ﮔﺬﺷﺘﻪ رﺳﯿﺪه اﺳﺖ. ﻛﺎرﺷﻨﺎﺳﺎن ﺟﻮی ھﺸﺪار دادهاﻧﺪ ﻛﻪ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎل ﺳﺮﻳﻌﺘﺮ از ﺳﺎﻳﺮ ﻧﻘﺎط ﺳﯿﺎره زﻣﯿﻦ در ﺣﺎل ﮔﺮم ﺷﺪن اﺳﺖ و ﺑﻲ ﺷﻚ ﻧﺎﭘﺪﻳﺪ ﺷﺪن ﻳﺦھﺎی درﻳﺎﻳﻲ، روی ﺟﻤﻌﯿﺖ ﮔﻮﻧﻪھﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ در اﻳﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﮔﺬار اﺳﺖ. داﻧﺸﻤﻨﺪان ھﻨﻮز ﻗﺎدر ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎ اطﻤﯿﻨﺎن ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻣﯿﺰان از روﻧﺪ ﮔﺮم ﺷﺪن ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎل طﺒﯿﻌﻲ و ﭼﻪ ﻣﯿﺰان از آن، ﺣﺎﺻﻞ ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺟﻮی ﻧﺎﺷﻲ از ﻓﻌﺎﻟﯿﺖھﺎی ﻣﺨﺮب اﻧﺴﺎﻧﻲ اﺳﺖ اﻣﺎ از اﻳﻦ ﺑﺎﺑﺖ ﻣﻄﻤﺌﻦ ھﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ اداﻣﻪ روﻧﺪ ﻛﻨﻮﻧﻲ ﻣﻲﺗﻮاﻧﺪ ﻋﻮاﻗﺐ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. عکس های زیر از خبرگزاری رویترز خطر آب شدن یخ ها و ناپدید شدن قطب شمال را نشان می دهد.
اگرچه اکثر مردم ترجیح می دهند اوقات فراغت خود را در مناطق خوش آب و هوا سپری کنند اما قطب شمال بهشت رویایی علاقمندان به کسب اطلاعات و اکتشافات جدید است. به گزارش گروه خواندنی های باشگاه خبرنگاران، برخی فکر می کنند که قطب شمال مکانی دور افتاده است؛ بدون هیچ گونه حیات یا ارزشی. اما باید توجه کرد که این منطقه سرشار از ویژگی های خاص و ناشناخته است که هر ساله هزاران نفر را برای اکتشاف و مشاهده این رویدادهای جالب، به این منطقه بسیار سرد می کشاند. برخی از ویژگی های جالب این منطقه به شرح زیر است: منطقه ای سرشار از کربن مرکز تحقیقات جغرافیایی دنیا تخمین زده اند که 25 درصد از کل کربن موجود در کره زمین در قطب شمال وجود دارد. این مقدار چیزی حدود 800 میلیون تن می شود که در صورت استخراج، منبع گران قیمت و مهمی برای دنیای صنعتی امروز محسوب می شود. حیواناتی بدون ساعت درونی وضع خاص تابش آفتاب در قطب شمال و طول شب و روز وضع خاصی برای حیوانات ایجاد کرده است. مثلا گوزن شمالی موجود در این منطقه، ساعت درونی ندارد و گوزن های نر تقریبا کاری به ساعات شبانه روز ندارند.
به طور معمول بدن پستانداران (از جمله انسان) تحت تاثیر یک ریتم 24 ساعته است که متاثر از دوره های روشنی – تاریکی است. اما در قطب شمال در کل تابستان شب ها نیز مانند روز روشن است و در زمستان، روزها مانند شب تاریک و همین امر این ریتم روشنی- تاریکی را از بین برده است لذا برخی حیوانات قطب شمال ساعت درونی شان را از دست داده اند. حیوانی با زندگی عجیب حیوانی به نام Onychiurus arcticus در قطب شمال وجود دارد که می تواند با سرمای بسیار سخت قطب شمال کنار بیاید. این حیوان وقتی هوا به شدت سرد می شود تمام آب بدنش را از دست می دهد و به شکل کاملا خشک و چروک منتظر هوای بهتری می ماند. وقتی تنها مقدار کمی آب به این موجود برسد، این حیوان کوچک دیگر بار به زندگی باز می گردد.
معدن آهن آسمانی یکی از سه شهاب سنگ بزرگ موجود بر روی کره زمین در این منطقه وجود دارد. این شهاب سنگ در گرونلند در قطب شمال قرار دارد و 91 درصد از آن را آهن تشکیل داده و مردم بومی قطب شمال از آهن موجود در آن برای ساختن نیزه و چاقو استفاده می کنند.
در شرایطی که تاکنون فقط پای چند روبات و 12 فضانورد آنهم در چهل سال پیش به ماه رسیده، با تعدادی از عجیبترین، غیرمنطقیترین و گاه احمقانهترین ایدههایی آشنا شوید که برای ارسال یا ساختن در ماه پیشنهاد شده است. مجید جویا: اگر به شما بگویند طرحی برای ساخت یک ابرکامپیوتر بر روی ماه مطرح شده است، اولین چیزی که به ذهنتان میرسد این است که غیر از یک نویسنده رمانهای علمی تخیلی چه کس دیگری میتواند چنین چیزی را مطرح کند. اما به گزارش وایرد، این ایده واقعی است و چنین ابررایانهای که آن را ابرکامپیوتر قمری مینامیم، میتوانست از پس کارهای مهمی مثل پردازش دادههای علمی فضایی و کمک به کاهش مشکلات پهنای باند برای شبکه ارتباطات فضایی برآید. به رغم این که موانع بسیاری بر سر راهاندازی چنین پروژهای وجود دارند، این عجیبترین چیزی نیست برای ساخت بر روی ماه پیشنهاد شده است.
مسابقات ناسکار
یک انفجار اتمی
یک پایگاه فضایی
یک تابلوی تبلیغاتی خیلی بزرگ
یک آسانسور
ایستگاه فضایی در میانه ناکجا آباد
یک معدن
ایالت 51:
محققان ژاپني دستگاهي ابداع كردهاند كه ميتواند انگشتان فرد را كنترل و هك كند. دستگاه «PossessedHand(دست در اختيار)» كه توسط مهندسان دانشگاه توكيو ساخته شده، با بند به ساعد دست بسته شده و به اعمال جریانهای الکتریکی براي هدايت حركت مفاصل انگشتان ميپردازد. كل اين دستگاه شامل يك ريزكنترلگر و يك جفت نوار ساعد بوده كه روي هم از 28 پد برخوردارند. هر كدام از اين پدها بر روي يك حس خاص عضلات تخصص دارد. يكي از كاربردهاي اين دستگاه در حوزه موسيقي است. براي مثال ميتوان براحتي اين دستگاه را براي آموزش يك ابزار خاص موسيقايي برنامهريزي كرد. كاربريهاي بسيار خوب ديگري براي اين فناوري وجود داشته كه از جمله ميتوان به بازيهاي رايانهاي و بيماران داراي اختلالات عصبي براي كنترل عضلات دست اشاره كرد. اين فناوري قرار است در نشست سيگراف در لسآنجلس ارائه شود.
امید آتی پزشکان در روند مقابله با ایدز متخصصان علوم پزشکی استرالیا در یک آزمایش جدید ادعا کردهاند که شیر گاو برای حفاظت از بدن در برابر عفونت ایدز مفید است. این متخصصان میگویند: از شیر گاو میتوان کرمهایی با قیمتهای مناسب تولید کرد که از انسان در برابر بیماری ایدز مراقبت کنند. دکتر ماریت کرامسکای سرپرست این مطالعه در دانشگاه ملبورن با انجام یک مجموعه آزمایشات جدید متوجه شد: وقتی گاوهای حامله با یک پروتئین اچ آی وی واکسینه شوند، اولین شیری که پس از وضع حمل از گاو مادر تولید میشود و Colostrum نام دارد حاوی مقادیر زیادی از آنتیبادیهایی است که از گوساله تازه متولد شده در برابر ویروس ایدز حفاظت میکنند. به نوشته روزنامه هرالدسان، دکتر ماریت و دستیارانش بر اساس این یافته ایده جدیدی شامل تولید نوعی کرم ضد ایدز از شیر گاو ارائه کردهاند که معتقدند با این شیوه میتوان از انتقال ایدز به زنان به میزان چشمگیری جلوگیری کرد. متخصصان استرالیایی در مرحله بعدی مطالعات خود به آزمایش و بررسی دقیق میزان کارآیی و ایمنی این روش جدید مقابله با ایدز خواهند پرداخت.
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||
|