نامه خدا
 
اسمان بی کرانه دانش
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت

نامه خدا

نامه‌ خدا                                                                                بخوان ما را منم پروردگارت
منم معشوق زیبایت، منم نزدیکتر از تو به تو، اینک صدایم کن
رها کن غیر ما را، سوی ما بازآ منم پروردگار پاک و بی‌همتا

منم زیبا که زیبا بنده‌ام را دوست می‌دارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می‌گوید:
تو را در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کـــرد

بساط روزی خود را به من بسپار، رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن عزیزا‌، من خــــدایی خوب می‌دانــــم

تو دعوت کن مرا بر خود به اشکی یا خدایی
میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده‌ات را دوست می‌دارم
طلب کن خالق خود را

بجو ما را‌، تو خواهی یافت که عاشق می‌شوی بر ما
و عاشق می‌شوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم، آهسته می‌گویم
خدایی عالمی دارد

قسم بر عاشقان پاک با ایمان، قسم بر اسب‌های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور، قسم بر اختران روشن اما دور
رهایت من نخواهــــــم کـــرد

بخوان ما را که می‌گوید،که تو خواندن نمی‌دانی؟
تو بگشا لب تو غیر از ما، خدای دیگری داری؟
رها کن غیر ما را

آشتی کن با خدای خود تو غیر از ما چه می‌جویی؟
تو با هر کس بجز با ما، چه می‌گویی؟
و تو بی من چه داری؟
هیچ بگو با ما چه کم داری عزیــــزم‌; هیــــچ!!

هزاران کهکشان و کوه و دریا را،
و خورشید و گیاه و نور و هستی را
برای جلــــوه خود آفریدم من ولی

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می‌گفتم
تویی زیبا‌تر از خورشید زیبایم تویی والاترین میهمان دنیایم
که دنیا بی‌تو، چیزی بی‌تو را کم داشت

تو ای محبوب‌ترین میهمان دنیایم نمی‌خوانی چرا ما را؟؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می‌گردد؟

هزاران توبه‌ات را گرچه بشکستی ببینم من تو را از درگه‌ام راندم؟
اگر در روز سختیت خواندی مرا اما به روز شادیت
یک لحظه هم یادم نکردی به رویت بنده من هیچ آوردم؟؟

که می ترساندت از من؟
رها کن آن خدای دور، آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت، خالقت اینک صدایم کــن مرا با قطره اشکی
پیش آور دو دست خالی خود را‌، با زبان بسته‌ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته‌ات را می‌شنیدم
غریب این زمین خاکیم آیا عزیزم حاجتی داری؟
تو ای از ما اکنـــون برگشته‌ای اما کلام آشتی را تو نمی‌دانی؟

ببینم چشم‌های خیست آیا گفته‌ای دارند؟
بخوان ما را بگردان قبله‌ات را سوی ما

اینک وضویی کن
خجالت میکشی از من بگو، جز من کسی دیگر نمی‌فهمد
به نجوایی صدایم کن بدان آغوش من باز است

برای درک آغوشم شروع کن
یک قدم با تو تمام گام‌های مانده‌اش با من!

 



نظرات شما عزیزان:

یاشیل
ساعت20:35---29 آبان 1391
عالی بود صدبار اگر توبه شکستی بازآی..

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
جمعه 26 آبان 1391برچسب:, :: 15:58
ایلار

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اسمان بی کرانه دانش و آدرس kavoshgharan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 38
بازدید کل : 27333
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1